از مترو پیاده شدم و آروم به سمت خروجی خیابون حرکت کردم. هر چی به خیابون نزدیک تر می شدم همهمه های بیشتری به گوشم می رسید و توجهم رو جلب می کرد.
از پله ها که بالا اومدم دیگه همهمه ها به سر و صدا تبدیل شده بود. چند خانم محجبه و چادری که تقریباً معلوم بود از نیروهای انتظامی هستن با چند خانم که پوشش مناسبی نداشتن درگیری لفظی داشتن.
انگار می خواستن خانمها رو ببرن به سمت ون هایی که در گوشه ای دیگر از میدان پارک شده بود و اون خانمها هم مقاومت می کردند و کلا منکر بد حجابی خودشون می شدن.
کمی به تماشای این صحنه پرداختم و کمی بیشتر دورو برم رو نگاه کردم. همه جور لباسی دیده میشد. کوتاه، بلند، سبز، زرد، قرمز و گاه گاهی هم چادر هایی مشکی!
مادر و دختری از کنارم رد شدن که خیلی هواسم رو پرت کردن، خانم بسیار محجبه و چادری بود و برخلاف مادر دختر سر و وضعی بسیار
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین